خوانش ملکا

ناخرسندی

**ناخرسندی؛ زخمی که آرام میسوزاند**

ناخرسندی مثل ابری تیره است که آهسته آهسته آسمان وجودت را میپوشاند. از همان چیزهای کوچک شروع میشود؛ از آن نگاههای بیاعتنا، از آن قولهای فراموششده، از آن انتظارهایی که همیشه یکطرفه میمانند. کمکمی حس میکنی ته دلت چیزی سنگینی میکند، اما نمیتوانی اسمش را بگذاری.

بعضی وقتها ناخرسندی شبیه خشم خاموش است؛ جوری که حتی خودت هم نمیفهمی چقدر از دست همهچیز و همهکس عصبانی هستی. میخندی، اما دلگیر هستی. سکوت میکنی، اما فریاد میزنی. میمانی، اما دلت میخواهد فرار کنی.

و بدترینش اینجاست که میدانی نباید اینقدر رنجید، اما نمیتوانی هم رهایش کنی. چون ناخرسندی، زخمی است که با یادآوری هر بیمهری تازه میشود…

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا

برای دریافت مشاوره اطلاعات خودتان را ثبت نمایید.