**داستان “ما چقدر زندهایم؟”**
در هیاهوی زندگی، میان ساعتهایی که بیوقفه میگذرند، میان روزهایی که در تکرار فرو میروند، پرسشی در ذهن انسانها شکل میگیرد: *ما واقعاً چقدر زندهایم؟*
شخصیت اصلی داستان، فردی است که زندگیاش را در روزمرگیها سپری کرده، هر روز همان مسیر همیشگی، همان گفتوگوهای معمولی، همان کارهای تکراری. اما یک اتفاق کوچک—شاید یک نگاه، شاید یک خاطره، یا شاید برخوردی غیرمنتظره—او را به تأمل وامیدارد.
آیا زنده بودن فقط نفس کشیدن است؟ یا لحظاتی که قلب تندتر میتپد، زمانی که شوق کشف چیزی جدید را داریم، وقتی که از ته دل میخندیم یا اشکی پنهان از چشممان جاری میشود؟
داستان میتواند سفر این فرد را روایت کند—سفری درونی، که در نهایت به کشف معنای واقعی زندگی میانجامد. آیا او میتواند از حصار عادتها بیرون بیاید و لحظهای واقعاً زنده باشد؟
**زندگی یک سؤال نیست، یک تجربه است.**
📖✨