**داستان “همه مقصرند بجز دزد!”**
این داستان به شهری خیالی اشاره دارد که در آن **همهی مردم دزد بودند**، به جز یک نفر. در این شهر، هر شب مردم از خانههای یکدیگر دزدی میکردند، اما چون این کار بهصورت متقابل انجام میشد، هیچکس احساس ضرر نمیکرد. زندگی در این شهر به همین شکل ادامه داشت تا اینکه مردی درستکار وارد آن شد.
او برخلاف مردم شهر، دزدی نمیکرد. شبها در خانه میماند و کتاب میخواند، اما این رفتار باعث شد که نظم شهر به هم بخورد. چون او از کسی دزدی نمیکرد، خانهی برخی از مردم دستنخورده باقی میماند و این باعث شد که تعادل اقتصادی شهر از بین برود.
در نهایت، مردم شهر تصمیم گرفتند که این مرد را از شهر بیرون کنند، زیرا رفتار او باعث شده بود که برخی ثروتمندتر شوند و برخی فقیرتر.
**پیام این داستان:**
– **گاهی یک رفتار درست در جامعهای نادرست، مشکلساز میشود.**
– **نظم اجتماعی میتواند بر پایهی عادتهای نادرست شکل بگیرد.**
– **گاهی فردی که از قوانین نادرست پیروی نمیکند، مقصر شناخته میشود.**
این داستان نشان میدهد که **جامعهای که بر پایهی بیعدالتی بنا شده باشد، نمیتواند پذیرای فردی درستکار باشد**.