من بندهی جاودان خدایم؛ قطرهای ناچیز از دریای بیکران لطف او. وجودم، نَفَسهایم، و لحظهلحظهی بودنم، همه با ارادهی او معنا مییابند. در مسیر زندگی، نه غرور جایگاهی دارد، نه یأس؛ چرا که دانستهام همه چیز در سایهی حکمت بیپایان خداوند جاری است.
در سختیها، دل به او میسپارم و در شادیها، شکرگزار نعمتهای بیکرانش میشوم. هر گامی که برمیدارم، نشانهای از بندگی است؛ بندگی عاشقانهای که هیچ زمانی پایان نمیپذیرد. جاودانگیِ من، در پیوند با ابدیت خداوندی است؛ نه در جسم، بلکه در روحی که از عشق الهی جان گرفته است.
با هر دعا، پردهای از غفلت کنار میرود و با هر عبادت، نوری تازه در جانم شعلهور میشود. من بندهای هستم که افتخار میکند نام خدا بر زبانش جاری است و نور هدایتش در دلش میدرخشد.
جاودانگی در بندگی است؛ و من تا ابد، با عشق و فروتنی، در محضر پروردگارم باقی خواهم ماند.