**همگی مسافریم…**
در کاروانِ بیقراریِ روزگار، هر یک از ما بارِ سفر بستهایم. گاه سبکبال و شادمان، گاه خسته و افسرده، ولی همیشه در حرکت. گذرمان میافتد به کوچههای تنگِ غم، به دشتهای فراخِ شادی، به قلههای سردِ تنهایی و به کنارِ رودهای خروشانِ عشق.
چه دانیم که فردا کجای این راهِ پُرپیچ و خم ایستادهایم؟ شاید زیرِ سایهٔ درختی آرام بگیریم، یا در طوفانی سهمگین گم شویم. اما این را میدانیم که هیچکس برای همیشه نمیماند. همه رهگذریم، همه مسافر.
سفرمان گریزناپذیر است؛ از نخستین نفسی که کشیدیم تا آخرین نگاهی که به این دنیا میکنیم. پس چه خوب که سبکبار سفر کنیم، با دلهایی آکنده از مهر و یادگارهایی نیک برای همسفرانِ خویش.