خوانش ملکا

جنید و بهلول

### **داستان جنید و بهلول**
این حکایت از جمله داستان‌های آموزنده‌ای است که **بهلول**، مردی دانا که به ظاهر دیوانه به نظر می‌رسید، با **شیخ جنید بغدادی**، یکی از بزرگان تصوف، گفت‌وگویی پرمعنا داشت.

### **ماجرای دیدار جنید و بهلول**
روزی **شیخ جنید بغدادی** تصمیم گرفت برای سیر و سلوک از بغداد خارج شود. در مسیر، مریدان او **بهلول** را دیدند و به جنید گفتند که او مردی دیوانه است. اما جنید گفت که **با او کاری دارد** و به سراغش رفت.

بهلول از جنید پرسید: **”چگونه غذا می‌خوری؟”**
جنید پاسخ داد: **”با بسم‌الله آغاز می‌کنم، لقمه کوچک برمی‌دارم، آهسته می‌جوم و به دیگران نگاه نمی‌کنم.”**
بهلول خندید و گفت: **”تو هنوز طعام خوردن را نمی‌دانی!”** و از او دور شد.

جنید دوباره به سراغ بهلول رفت و پرسید: **”پس چگونه باید سخن گفت؟”**
بهلول گفت: **”سخن باید از دل پاک باشد، برای رضای خدا باشد و نه برای اهداف دنیوی.”**

در نهایت، جنید از بهلول خواست که **او را بیاموزد**. بهلول گفت: **”همه‌ی این آداب که گفتی فرع است، اصل این است که لقمه حلال باشد، سخن از نیت پاک باشد و دل از کینه و حسد خالی باشد.”**

### **پیام‌های اخلاقی این داستان**
🔹 **اهمیت نیت در اعمال** – رفتارهای ظاهری بدون نیت درست، بی‌ارزش هستند.
🔹 **لزوم پاکی قلب و ذهن** – تنها رعایت آداب کافی نیست، بلکه باید از درون نیز پاک بود.
🔹 **حقیقت را از هر کسی می‌توان آموخت** – حتی از کسی که به ظاهر دیوانه به نظر می‌رسد.

این داستان نشان می‌دهد که **حقیقت و معرفت، فراتر از ظواهر است** و انسان باید به **عمق اعمال و نیت‌های خود توجه کند**.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا

برای دریافت مشاوره اطلاعات خودتان را ثبت نمایید.