**داستان خارپشت و روباه** یک حکایت فلسفی است که توسط **آیزایا برلین**، فیلسوف و مورخ اندیشه، مطرح شده است. این داستان از یک ضربالمثل یونانی الهام گرفته که میگوید:
*”روباه خیلی چیزها میداند، اما خارپشت فقط یک چیز مهم را میداند.”*
### **مفهوم داستان**
برلین از این حکایت برای دستهبندی **اندیشمندان و متفکران** استفاده کرد:
🦊 **روباهها**: افرادی که به دنبال **چندین ایده و مسیر مختلف** هستند، اما دیدگاههایشان پراکنده است.
🦔 **خارپشتها**: کسانی که **یک اصل اساسی و محوری** دارند و تمام تفکرشان حول آن شکل میگیرد.
### **نمونههایی از خارپشتها و روباهها**
🔹 **خارپشتها**: فیلسوفانی مانند **افلاطون، هگل، داستایفسکی** که یک نظریهی جامع و فراگیر دارند.
🔹 **روباهها**: متفکرانی مانند **ارسطو، نیچه، دیکنز** که به **جزئیات و پیچیدگیهای مختلف** توجه دارند.
### **پیام داستان**
این حکایت نشان میدهد که **برخی افراد با یک اصل واحد زندگی میکنند، در حالی که برخی دیگر به دنبال مسیرهای متنوع هستند**. هیچکدام از این دو روش بر دیگری برتری ندارد، بلکه **هر فرد باید مسیر مناسب خود را پیدا کند**.