خوانش ملکا

حکایت مرد در سردخانه

**حکایت مرد در سردخانه** یکی از داستان‌های کوتاه و آموزنده است که درباره‌ی **ارزش احترام و توجه به دیگران** صحبت می‌کند.

### **ماجرای مرد در سردخانه**
در یک کارخانه‌ی توزیع گوشت، مردی مشغول کار بود. روزی که برای **سرکشی به سردخانه** رفت، ناگهان **درب سردخانه بسته شد** و او در داخل گیر افتاد.

او شروع به **فریاد زدن و کمک خواستن** کرد، اما چون **آخر وقت کاری بود، هیچ‌کس صدایش را نشنید**. ساعت‌ها گذشت و او در حال **از دست دادن امید و توان خود** بود.

اما ناگهان **نگهبان کارخانه** درب سردخانه را باز کرد و او را نجات داد. مرد با تعجب پرسید:
*”چطور شد که متوجه شدی من اینجا گیر افتاده‌ام؟”*

نگهبان پاسخ داد:
*”من سال‌هاست که در این کارخانه کار می‌کنم و هر روز هزاران کارگر می‌آیند و می‌روند. اما تو یکی از معدود کسانی هستی که **هر روز به من سلام می‌کنی و هنگام خروج خداحافظی می‌کنی**. امروز دیدم که **سلام کردی، اما خداحافظی نکردی**، پس احساس کردم که شاید مشکلی پیش آمده باشد و برای پیدا کردنت آمدم.”*

### **پیام‌های اخلاقی این داستان**
🔹 **احترام به دیگران، حتی در کوچک‌ترین رفتارها، اهمیت دارد.**
🔹 **مهربانی و توجه به اطرافیان، می‌تواند در لحظات حساس زندگی نجات‌بخش باشد.**
🔹 **گاهی یک رفتار ساده، مانند سلام کردن، می‌تواند تأثیر بزرگی بر دیگران بگذارد.**

این حکایت یادآور می‌شود که **ارتباط انسانی و توجه به دیگران، ارزشمندتر از آن چیزی است که تصور می‌کنیم**.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا

برای دریافت مشاوره اطلاعات خودتان را ثبت نمایید.