خوانش ملکا

محبت بالغانه

یالوم با تکیه بر آرای اریک فروم، عشق بالغانه را «یگانگی به شرط حفظ تمامیت و فردیت» می‌داند. به باور فروم، هنگامی که انسان بر خودمداری غلبه کند، نیاز دیگری، به اندازه نیاز خودش اهمیت می‌یابد و به تدریج مفهوم عشق از «مورد عشق بودن» به «عشق ورزیدن» تغییر می‌کند. به نظر او، «مورد عشق بودن» با وابستگی یکی است، یعنی تا زمانی که فرد کوچک، درمانده یا خوب بماند با «مورد عشق بودن» پاداش می‌گیرد. در حالی که عشق ورزیدن برآمده از قدرت است. دوست داشتن یعنی معطوف بودن به دیگری. «عشق عاری از نیاز، شیوه فرد برای ارتباط با دنیاست» و «علاقه به دیگری به معنای علاقه به هستی و رشد اوست.» یالوم در این بخش و با توجه ویژه به اندیشه‌های مارتین بوبر، آبراهام مزلو و اریک فروم، باور دارد که عشق عاری از نیاز عشقی است بر اساس ازخودگذشتگی، یعنی فرد توجه به خود و آگاهی از خود را کنار می‌گذارد و ارتباط برقرار می‌کند، بدون این فکر که او درباره من چه فکر می‌کند و بدون فکر به اینکه چه سودی از این رابطه می‌برد. عشق بالغانه از غنای فرد ناشی می‌شود، نه از تهیدستی‌اش، از رشد ناشی می‌شود، نه از نیاز. فرد عشق نمی‌ورزد چون نیاز به وجود دیگری دارد یا نیازمند فرار از تنهایی فراگیر است. به نظر او، فردی که بالغانه عشق می‌ورزد، این نیازها را در جایی دیگر و به شیوه‌ای دیگر برآورده کرده و می‌افزاید: «محبت بالغانه بدون پاداش نیست. فرد تغییر می‌کند، غنی می‌شود، توانمند می‌شود، از تنهایی اگزیستانسیالش کاسته می‌شود.» به نظر او، دوست داشتن از دوست داشته شدن بسیار دشوارتر است، زیرا نیازمند آگاهی بیشتر و پذیرش بیشتر موقعیت اگزیستانسیال خویش است. به باور یالوم: «مشکل دوست داشته نشدن تقریبا در همه موارد مشکل دوست داشتن است.»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا

برای دریافت مشاوره اطلاعات خودتان را ثبت نمایید.